اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

سكسكه

چه حس قشنگي وقتي ميفهمي كوچولويي كه داري  تو خودت پرورش ميدي از هر جهتي سالم هست من اينو بارها و بارها حس كردم ولي وقتي چيز جديدي ازت ميفهمم كه نشون دهنده سلامتيت هست بيشتر خوشحال ميشم اين مقدمه رو برات گفتم تا بفهمي كه ماماني خيلي خوشحال هست كه تو سالم هستي و هيچ مشكلي نداري چون ماماني خودش مشكلات زيادي تو بارداري داره .چند روز پيش  با دو سه تا از دوستام مشغول صحبت بودم كه (البته همه اونا هم مثل من ني ني تو دلشون دارن)حرف از سكسكه كردن ني ني ها اومد وسط همشون اين حس قشنگ رو تجربه كرده بودن الا ماماني وقتي بحث وارد اين قسمت شد ماماني چيزي نداشت بگه و از اين بابت كه چرا اميرعلي مامان تا به حال سكسكه نكرده يا اگر هم كرده ما...
5 دی 1391

بستن ساك

سلام اميرعلي مامان ديشب ماماني ساك قشنگ رو بست تا همه چيز براي اومدنت حاضر باشه و يه وقتي اگه خواستي زودتر بياي بابايي به مشكل بر نخوره براي بستن ساكت ماماني ساكت رو بست و هر چيزي رو كه فكر ميكرد برات لازم باشه از جمله پوشك، دستمال مرطوب،يه سري لباس براي بيمارستانت ،يه سرهمي با كلاه و كفش براي زماني كه ميخواي بياي خونه،شيشه شيرت،دستمال  براي خشك كردن بدنت وقتي ميشورنت،قنداق فرنگيت ، جوراب ، دستكش و  پتو دورپيچت ماماني فكرميكرد اينا برات لازم باشه و برات بست اميدوارم چيزي رو كم و كسر نذاشته باشم منتظر اومدن پسرگلم هستم و بي صبرانه دوست دارم بغلت كنم ...
2 دی 1391

شب يلدا

سلام عشقم سلام پسرم سلام عزيزم سلام اي زندگي ماماني دلم برات يه ريزه شده نمي دونم از كجا برات بنويسم ولي امروز اومدم از اولين شب يلدايي من وبابا كه توهم مهمون خونمون بودي برات بگم چه  شب يلدايي ديدن داشت اين شب يلدا اول از همه برات بگم كه قرار  بود بريم خونه ماماني و آقاجون ولي آقاي پدر بهونه آورد كه سرش درد ميكنه و حالش بده با اين كه ماماني حاضر شده بود ولي تصميم گرفت كه خونه بمونه از قبل هم بابايي گفته بود كه دوست داره امسال كه اولين شب يلداييمون بود خونه خودمون باشيم ولي من بهش گفتم كه دوست دارم بريم خونه ماماني كه همه هستن ولي حرف حرف بابايي شدو ما هم تسليم خواسته بايايي شديم ما مونديم تو خونه و چشمت روز بد نبينه نمي ...
30 آذر 1391
1